آدم‌هایی‌ هستند که به هزار و یک دلیل وارد زندگی‌ شما می‌‌شوند ، و پس از مدتی‌ به هزار و یک دلیل دیگر دلتان نمی‌خواهد در زندگی‌ شما باشند.

اکثریت ما سعی‌ در ایجاد فاصله می‌‌کنیم .خودمان را گرفتار نشان میدهیم.در عین حال در ملاقات‌هایمان طوری برخورد می‌کنیم که انگار هیچ چیزی عوض نشده و احساساتِ ما همچنان دست نخورده و مانند قبل وجود دارد و قول میدهیم که به زودی همه چیز به حالتِ سابقِ خودش بر گردد

عده ی دیگری از ما ، سردی نشان میدهیم و توضیح مان این است که مثلا " خودم با خودم درگیرم " یا زمانی‌ برایِ خودم لازم دارم تا خودم را پیدا کنم " و از این حرف ها

و بی‌ شرم‌ترینِ ما ،راهِ دعوا و جنجال و  بهانه گیری و حتی تهمت را پیش میگیریم . فردِ مقابل را گناه کار و خودمان را دل‌ شکسته و رنجور نشان می‌‌دهیم.و در حقیقت با بی‌رحمانه‌ترین روش کاری می‌کنیم که فردِ مقابل خودش با پایِ خودش از زندگی‌ِ ما برود

در هر سه حالت به هزار و یک دلیل ، ما جسارتِ برخورد مناسب را نداشته ایم. 

اگر حقوق انسانی‌ و احساسی‌ خودمان و دیگران ، برایمان محترم باشد ، میتوانیم در آرامش و بدور از هر گونه دروغ و ریا و فلسفه بافی  توضیح دهیم که به چه دلیل مایل به ادامه ی رابطه نیستیم. گرچه هرگز نمیتوان عکس العمل فردِ مقابل را پیش بینی‌ کرد ولی‌ حداقل با خودمان و با او روراست بوده ایم ، فرد می‌داند که کجای رابطه با شما ایستاده است و در حقیقت ما به خودمان و فردِ مقابل این امکان را داده ایم که زندگی‌ را بدون حضور و وجود دیگری ادامه دهیم بدونِ اینکه درگیر چراها و سوال‌هایِ بی‌ جواب باشیم .

همه ما چنین تجربه‌ای را .داشته ایم 

شاید در رابطه با یک دوست ، همکار، همسایه، فامیل و یا حتی کسی‌ که روزی عاشقش بوده ایم. درهر حال به یاد داشته باشیم که  انسان جایز الخطا است و  محکوم به تردید و تنوع،  ولی‌ انسانیت و راستگویی را در هیچ رابطه‌ای فراموش نکنیم ، حالا به هر قیمتی