برگ خالی|عاشقانه|شکست عشقی|فازسنگین

پست عاشقانه,متن عاشقانه,نوشته عاشقانه,عکس عاشقانه,برگ خالی,پست عاشقانه جدید,شکست عشقی,فازسنگین

۳۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

منطق :)

مشکل دقیقا از همانجا شروع شد که دوستم عاشق شد. بله عاشق شد. عاشق یکی از دخترهای دانشگاهشان. بعد از آن زمان بود که سیر مکالمات مبهم و غیر مبهمش با من شروع شد. نمیدانم چرا حس میکرد من تجربه‌ی عشقی داشته‌ام و از سر گذرانده‌ام و مثلا میخواست از من تجربه کسب کند. شاید هم کسی دور و برش نبود و من تنها کسی بودم که بعد از شنیدن حرف‌هایش متلک بارش نمیکردم. مینشستم گوش میدادم. پیام‌هایش را نگاه میکردم. گاه جوابی هم از سر استیصال میدادم. میدانید، آدم وقتی بخواهد بعد از عاشق شدنش آن را با منطق توجیه کند به فنا می‌رود. تنها جوابی که نهایتا به خودش می‌دهد «نمی‌دانم‌» است. ولی وقتی بخواهد با منطق باکسی زندگی کند و بعد از آن عاشق بشود مشکل زیادی نخواهد داشت. دوست من عاشق شد، به قول خودش، خودش را کامل نمی‌شناخت، طرف را کامل نمی‌شناخت و تنها مدخل افکارش من بودم. از نگاه‌های توی راهرو میگفت، از چت‌های مختصر و کم و لحن خودش و لحن مقابل. داشتم فکر میکردم از بیرون واقعا رفتار احمقانه‌ایست. مثل نگاه کردن منطقی به یک عده مست لایعقل که تا خرتناق خورده‌اند و دارند حرکات احمقانه انجام می‌دهند. ناچیزترین حرکات به نظرشان پراهمیت می‌آید و نادیده‌ترین نگاه‌ها پررنگ! در این بین آدم‌ها دو دسته می‌شوند. یا می‌دانند که مست هستند یا نمی‌دانند. و چه بار عظیمی برای دیگران هستند آنها که نمی‌دانند

۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۸ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

طاعون تنهایی

دارم فکر میکنم ینى نمیشد یه شب ساعتِ ١٢ میخوابیدم بعد وقتى چشمامو باز میکردم اونى که دلم میخواست کنارم خواب بود؟نه!اینطورى خیلى داستان هندى میشد!حداقل چارتا کوچه باهام فاصله داشت..حداقل چارتا شهر..بیدار میشدم میرفتم دنبال کار و زندگیم مث آدماى دیگه ظهر میومدم خونه،تو خونه بوى غذا میومد ...ینى واقعا نمیشه یه روز یکى دیگه واسه من غذا درست کنه؟!یکى باشه که درو برام باز کنه!اینکه همیشه برگردى خونه و با کلید درو باز کنى ینى هیچکى منتظرت نیس!وقتى از تو خیابون به پنجره ى خونه ت نگا میکنى هیچوقت هیچ چراغى روشن نیس!بعد بیاى پیغام گیر تلفن رو بزنى و اون عاقاهه بگه نُ نیو مسیجز...بعد باز بیاى بیوفتى رو تختت و هى به سکوتِ خونه ت گوش کنى انگار اشیا هم نفس میکشن هى غرق بشى تو اون صداهه..این ینى طاعون...فقط اگرگرفتارش شده باشی؛ گرفتار ِ معنای ِ تام و تمام اش. باید چمبره زده باشه گوشه دلت و مجبورت کرده باشه به پوست و گوشت و احساس، تجربه اش کنی. فقط اگر گرفتارش شده باشی خودت رو به در و دیوار می زنی تا آدم های زندگی ات رو از این طاعون دور کنی، دور نگه داری.

از بی عشقی حرف نمی زنم، از بی پدری و بی مادری نمی گم. از بی دوستی، بی همسایگی صحبت نمی کنم. از تنهایی حرف می زنم. از طاعون ِ تنهایى...

۲۹ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

نظر یک دوست عزیز_جدید

سلام
البته حرفتون رو اصلا قبول ندارم... عذر میخوام که صریح نظر میدم. 
البته من اطلاعات زیادی در مورد شما ندارم. ولی چیزی که از متن هاتون بدستم رسیده اینه که سنتون باید بین 16 تا 22 باشه... جنستون هم باید مؤنث باشه... یک رابطه عاشقانه هم با یک پسر داشتید که به هر دلیلی به شکست کشیده شد... 
با این پیش‌فرض ها دارم صحبت میکنم... 
اولا شما تنها انسان موجود نیستید که در گذشته شکستی رو مواجه شده.. خود من خیلی از افراد جامعه چنین شکستی رو مواجه شده‌اند. از جمله خود من... 
دوما چیزی که موجب شکستتون شده اتفاق تلخ گذشته نیست بلکه به نگاهی هست که شما به جهان دارید... نسبت به همه اتفاق های مختلف که در جهان رخ میده... به عبارت بهتر نوع جهان بینیتون مشکل داره( زیاد در این مورد بحث نمیکنم انشاءالله اگه روزی بود تو وبلاگ خودم بحث میکنم. البته اگر دوست داشتید )
نکته بعدی اینکه ما شرایط رو خیلی سخت تر میکنیم. اگر بگیم همه گذشتتون نابود شده باشه و شما در نهاست 80 سال هم عمرتون در این جهان باشه عملا یک چهارم از یک عمر معمولی‌تون سوخت...  بهتر نیست تصمیم بگیرید که بقیه عمرتون رو نسوزونید که زمانی که به سنین بالاتر رفتید نگید که ای کاش عمر سوزی نمیکردم؟ 
از اونجایی که با نیت خیر این حرف هارو زدم، انتظار برخورد سخت هم ندارم! ولی با این حال فکر میکنید به من ربطی نداره با همین صراحت بهم بگید تا دخالتی نکنم... 
لطفا از حرفام سوءبرداشت نکنید.  نیتم کمک به شما بوده و هست
موفق و موید باشید
یاعلی

___________________________________________________________________________

سلام
من قصدم از کامنت قبل دقیقا چیزی بود که شما انتظارش رو داشتید... یعنی قسمتی که گفتید بجای نصیحت بیاد در گوشتون بزنه تا به خودتون بیاید... وگرنه اگر قصدم نصیحت میبود اونقدر هم کم شعور نبودم که اینقدر صریح و تند دست به نصیحت بزنم... 
خلاصه هم من بد منظورم رو رسوندم و هم شما منظورم رو بد گرفتید... 
در هر صورت بنده عذر خواهم از دخالتی که داشتم در زندگی شخصی شما... 
براتون ارزوی بهترین هارو دارم 
موفق و موید باشید

یاعلی

___________________________________________________________________________

سلام خدمت شما دوست عزیزی که این نظرات رو ارسال کردید :)

خوشحالم متنهایی رو که مینویسم رو میخونید :)

حدس هاتون نزدیک به واقعیت هستن :) 

چیزی که شما میبینید فقط نوشته هام هستند و اینطور میگید .... حال خودم هم دیدنیه 

توی عمرم چیزی باعث شکستم نشده ... فقط اتفاقی برام افتاده که نابودم کرده ... خیلی فرق کردم با گذشته

من بقیه ی عمرم رو هم زندگی نخواهم کرد و ترجیه میدم با همین حال بارونی پیش برم :)

این هم که به نظرتون دیر پاسخ دادم به این خاطر بوده که شرایط روحی خوبی ندارم :) نه چیز دیگه :) 

کمک کردنتون رو درک میکنم , حس نوع دوستیتونو درک میکنم و هرگز ناراحت نشدم و هیچ گونه سو برداشتی نکردم :)

مرسی از نظراتتون :) ولی الان اگه خدا هم بخواد نمیتونه کمکی بکنه :)

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

سلام
البته انتظار انتشار نظرات خصوصی رو نداشتم... جواب نظرات خصوصی باید به صورت خصوصی داده بشه! 
البته انصافاً قصد دخالت مجدد نداشتم ولی این پَتتون منو واداشت مجددا دخالت کنم! 

یک سوال کلی، به طور کل دوست دارید که زندگیتون رو درست کنید یا نه؟ چون مهمترین رکن اینه که خودتون بخواید از این منجلاب در بیاید... 


.
.
.
.
.
.
 دوست عزیز من با کسی حرف خصوصی ندارم اگه هم پاسختون رو دادم برای اینکه ناراحت نشید... کسی نیست که از وضعیتی که روزی هزار بار ارزوی مرگ کنه خوشحال باشه ولی من بدون کسی که باید باشه و نیست این نوع صررفا زنده بودن رو میپسندم .... وضعیت من اگر از نظر شما منجلاب هست بهترین نوع زنده بودن برای منه ... هر لحظه به یادش تا پای مرگ ... 
پ ن : سعی کردم محترمانه جواب بدم ... شما هم اگه ناراحتید میتونید نوشته هامو نخونید ... بازم میگم نیاز به کمک و دلسوزی امثال شما ندارم ... یا حق 

۲۹ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۵ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
عاشقانه

من :)

من همیشه آدم یکهو تمام شدن بوده‌ام؛ همیشه، همه جا. در اوج هر کاری، هر رابطه‌ای و هر حالی، کات شده‌ام. در بهترین حال، ناگهان فرو می‌روم توی بدترین حال ممکن. و وقتی حالم خوش نیست، ناگهان بی دلیل حالم خوب می‌شود. رابطه‌هایم ناگهان در اوج با دلیل و بی دلیل به فنا می‌رود. وقتی در بهترین وضعیت برای کار کردن قرار دارم، دلزده می‌شوم و کار را ترک می‌کنم.

من به صورت بی اراده و ناخودآگاهی ناگهانی هستم. ناگهانی بودن، غم‌انگیز است. نصفه نیمه می‌مانی، نصفه نیمه زندگی می‌کنی. همه چیز در دنیای من نصفه نیمه است؛ لذت‌هایم، غصه‌هایم، آرزوهایم، موفقیت‌هایم و حتی شکست‌هایم.

آدم برای اینکه بتواند از نو شروع کند باید به آخر خط برسد. تمام شود. تمام کند. برود بایستد سر خط و شروع کند به زندگی. من آخر ِ خط نداشتم هیچ‌وقت. برای همین درونم پر از رشته‌های طول و دراز رابطه‌ها و فکرها و اندوه‌ها و آرزوها و دلگیری‌هاست. یک جوری ژولیده شده‌اند، گره خورده‌اند که نمی‌دانم سر رشته کجاست، که نمی‌دانم از کجا پیچیده به زندگی‌ام. همه این نصفه نیمه‌ها، شده همان خوره‌ای که هدایت می‌گفت. شده خوره و دارد مرا آرام آرام می‌جود، اما تمام نمی‌کند.


۲۸ مرداد ۹۵ ، ۰۳:۳۴ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عاشقانه

کاش یک نفر باشد

یک نفر باید باشد که بدون ترس هیچگونه قضاوتی برایش همه چیز را تعریف کنی

تمام حرف هایی که دارد آرام آرام درونت میگندد را به زبان بیاوری

از آن حرف هایی که شب ها موقع خواب به بی رحمانه ترین شکل ممکن به سرت هجوم می آورند

و رسالتشان این است که خواب را از تو بگیرند

حرف هایی که وسط قهقهه هم اگر یادشان بیوفتی لال میشوی

یک نفر که وقتی تو دهن باز کردی نگوید آره میدانم ، اصلا یک نفر باشد که هیچ چیز نداند

یک نفر باشد در این دنیا که نصیحت را بلد نباشد

وقتی تو گفتی فلان طور شد ، نگوید آهان برای من هم شده ببین تو نباید اینطور کنی ، بنظر من فلان کار را بکن

یک نفر که وقتی برایش تعریف میکنی که کارم دارد به جاهای باریک میکشد ،

پوزخند نزند ، به شوخی نگیرد

جدی بگیرد ، خیلی هم جدی بگیرد ،

آنقدر که یک سیلی جانانه مهمانت کند و با تمام قدرت اش بزند زیر گوشت

یک نفر که تجربه ی هیچ چیز را نداشته باشد ،

مثل همه ی آنهایی که خود را علامه دهر میدانند نباشد ،

وقتی که برایش تعریف میکنی دستپاچه شود ، گوش بدهد ،

برایت فتوای ابوموسی اشعری صادر نکند ،

راه کار ندهد ، فقط گوش کند ..

یک نفر که بداند این چیزهایی که تو تعریف میکنی جواب منطقی ندارد ،

اصلا منطق در مقابل این حرف ها بیچاره است

خیلی از آدم ها میخواهند حرف بزنند صرفا برای اینکه دردشان آرام بگیرد

بعضی آدم ها درونشان روی کمربند زلزله است ،

گاهی حرف میزنند تا ویرانی زلزله درونشان را به تعویق بیاندازند

حرف زدن گاهی مُسکن است ،

آدم ها گاهی حرف میزنند نه برای اینکه چیزی بشنوند ، نه اینکه کمک بخواهند

حرف میزنند که ویران نشوند

حرف میزنند که آرام بگیرند

مانند کسی که خود میداند چه روزی قرار است بمیرد ، آرام میگیرند .

به قول آن رفیقمان که میگفت :

حرف هایی در دلم هست که حاضرم فقط به کسی بگویمشان که قرار است فردا بمیرد ...

۲۷ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۲۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

نامه ای به او :)

سلام مخاطب خاص

شبها گذشت و روزها...این که می رود عمر است .یادت هست؟خاطره هارا که مرور می کنی هر کدام طعمی دارد . هر کدام مزه ای را در دهان خیال میریزند.زندگی به رنگ مینشیند.ولی بین این همه طعم و رنگ،من طعم آن روز بارانی را خوشتر دارم .همان روزی که آسمان تا لبه های زمین پایین آمده بود و رنگ ها ریخته بوددر آغوش باد و زندگی میرفت زیر پوست شهر.یادت هست؟

طعم خنده هایت روی نفس های خیابان می نشست و عاشق و معشوقی را ساعتی در خلسه ی هوس فرو میبرد .باران که میخورد روی خواب درخت و کبوتری نمیدانست که بادبادک کاغذی چرا فلسفه نمیداند.چرا کسی از چتر ها نپرسید 

که باران دوست دارند؟

خاطره ها طعم دارند .هرخیابان هم و هر باران...وهر خیابان در باران هم.

دهان خاطره گس شده است...خاطره ای که در میان رگ های عادت میرود...

۲۶ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۲۱ ۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
عاشقانه

بفهمش :)

. +سلام(یعنی دلم برات تنگ شده بود.)

-سلام(یعنی من هم همینطور.) 

+امروز هوا سرد شده( یعنی دیروز چرا نبودی؟) 

-شاید بارون بیاد ( یعنی امروز هستم، نگاهم کن!)

+شعری را که خواستی پیدا کردم(یعنی دیروز همش به فکر تو بودم.) 

-می خوام بزارمش تو قاب که هر روز بخونمش(یعنی که هر روز به یاد تو باشم.)

+وسط های شعر گریم گرفت( یعنی بس که به تو فکر کردم.)

 -فقط شعر خوبه که آدم رو به گریه می اندازه(یعنی کاش اون لحظه پیش تو بودم.)

+اونجا که درباره ی ترسیدن از عشق بود(یعنی من از عشق تو می ترسم.) 

-یکی هم برای تو قاب می کنم، دوست داری؟( یعنی دوستت دارم.)

 -دوست دارم،قاب کن( یعنی دوستت دارم)

۲۵ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۶ ۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عاشقانه

میخواستم :)

میخواستم روى میزِ تهِ کافه بشینم و واسشون از آرزوهام بگم . اینکه چجورى میخوام دنیا رو توى مُشتم جا بدم... اینکه چجورى میخوام خودم رو توىِ دلِ این دنیا جا بدم.

میخواستم دستاشونو توى دستم بگیرم و توى پارک قدم بزنم، بدوم... پرواز کنم و به دنیاى خیالاتم برسم. 

میخواستم باورم کنن. میخواستم اشکامو دور بریزم و روى شونه ى اونا فقط بخندم. میخواستم وقتى بیرون میرم دلم نگیره. وقتى میبینمشون دلم براشون تنگ نشه. 

من خیلى چیزا میخواستم اما اونا هیچوقت وجود نداشتن. اونا هیچوقت نبودن. من گُمشون کرده بودم. من بدجورى گُمشون کرده بودم.

۲۴ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۱۵ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عاشقانه

بدبختی

بدبختی های روزگار ما آدم ها از آنجایی شروع شد که خواستیم همه ی آدم های اطرافمان را راضی نگه بداریم ، کاری که مدت ها طول کشید تا بفهمم چقدر عبث و بیهوده است ، هرچقدر خوب باشید و هر چقدر موجه ، هرقدر مبادی آداب  ، هراندازه که مراعات کنید ، هر چقدر لی لی بگذاریم به لا لای دیگران ، هرچقدر خنده هایمان را زورکی تقدیم آدم ها کنیم ، هرقدر ملاحظه و درک خرج زندگی این و آن کنید ، هرقدر ، فقط و فقط خودتان را گرفتار کرده اید و بس ، سال ها طول کشید تا بفهمم که آدم های دور برمان آن چیزی که تو هستی و میخواهی باشی را نه میبینند و نه قبول اش خواهند کرد ، مردم آن چیزی را در تو میبینند که خودشان دوست اش دارند ، حقیقت این است که اولویت آدم ها خودشان اند ن تو

۲۳ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۱۱ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عاشقانه

تلگرام

تلگرام یک قابلیت دارد به اسم سکرت چت. برای این ساخته شده که حرف های آدم ها با هم از یک درگاه امن، از جایی که چشم کسی بهش نخورد، گوش کسی نشنود و دست کسی نرسد، منتقل شود. همین قابلیت، یک قابلیت دیگر در خودش دارد که به فارسی می شود زمان سنج خود تخریبی یا نابودگر زمانی! کارش این است که به پیام ها زمان می دهد. زمان دیده شدن، خوانده شدن، فراموش شدن. 2 ثانیه، 10 ثانیه، هر چی! می توانی بنویسی دوستت دارم. تایمرش را بگذاری روی 5 ثانیه. بنویسی چقدر دلم تنگ شده برات. 3 ثانیه! بنویسی دلم داره از دهنم میزنه بیرون. 4 ثانیه! آن وقت می توانی بنشینی به تماشا. ببینی که پیام ها چطور ارسال می شوند، چطور می مانند و چطور نابود می شوند.

تلگرام برنامه آدم های امروزیست. کوچ کاربر ها از وایبر و واتز آپ و لاین شروع شده. سرعتش خوب است، فایل ها راحت جابجا می شود و حرف ها ، زمان نابودی دارد. از این پس، عشق واژه ثانیه هاست و حالا دیگر جسد بی جان همه عاشق های افسانه ای، لای کتاب های بیدخورده خواهد پوسید. میمیرم برات، 1 ثانیه!

.

.

پانویس:

یک دوستت دارم می نوشتیم روی کاغذ، می رفتیم تو راه مدرسه اش. نگاهش نمی کردیم. متلک نمی گفتیم. یک جوری که ببیند می گذاشتیم روی کاپوت پیکان سفیدی که آن گوشه پارک بود. بر نمی گشتیم که ببینیم بر می دارد یا نه. سر نمی چرخاندیم. همه آن روز و فردایش که دوباره از آن خیابان رد می شدیم را به این فکر می کردیم که لابد برداشته و خوانده و لبخند زده. دل دل می زدیم. له له می کردیم. تازه فرداش که می شد می دیدیم کاغذ همان جاست، دوستت دارم‌ش همانطور پر رنگ است. حالا می شود نوشت: عاشقتم....4 ثانیه!


۲۲ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۰ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عاشقانه

کارشون میشه افتادن

یک برگه از لای کتابش افتاد زیرِ پای من، همین که خواستم خم بشم برگه رو بردارم گفت:

_ لازم نیست، این برگه کارش افتادنه!

متعجبانه نگاهش کردم ، لبخند زد و گفت :

_ براى اولین بار که گذاشتمش لاى کتابم و از خونه زدم بیرون صد بار افتاد، کلافه ام کرد!

روزِ دوم میونِ پنج تا برگهء دیگه فقط همین یه دونه افتاد پایین، روزهاى بعد بیشتر شد این افتادن ها، یه بار روش یه آزمایشى انجام دادم، لولِ ش کردم و گذاشتمش تو بُطرى، اینبار در کمالِ ناباورى با بطرى افتاد! همون لحظه بود که متوجه شدم کارش افتادنه! مثلِ خیلی از آدمها که سعى میکنیم نگهِ شون داریم، بعد یه نقاب میذارن رو چهـره شون، کم کم خودشون و نشون میدن، چون دیگه تحمل بازى رو ندارن!

وقتى شناختی شون و نقاب و کنار زدن، کارشون میشه " افتادن "

تو نمیتونى کسى رو تغییر بدى، حتى اگه عزیزِ عزیزِت باشه! فقط میتونی دوستش داشته باشى!

۲۱ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۵۹ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عاشقانه

لحظه ی مرگ :)

فازغم

۲۰ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۱۵ ۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عاشقانه

درد

یک روز ممکنه این دلیل رو پیدا کنی تا از خودت بپرسی حد دردی که میتونی تجربه کنی چقدره و متوجه میشی که اصلا حدی وجود نداره.درد پایان ناپذیره.تنها افراد هستن که پایان پذیرن.


۱۹ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۵ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عاشقانه

شب و حالت شبانش :)

🔻

ببین، شب خودش یه ‌چیزیه.

 تو شب یه‌ کارایی هست که تو روز نیست؛

 مثلن یه‌ چیزی که فورا به ‌ذهن انسان میرسه دیدار ِ یار.

 دیدار یار بیشترش تو شبه دیگه.

 تو روز یه ‌حالت معمولی و چه خبر، تو چطوری و مراقبت کن و غیره پیش میاد، انسان اصن مزاجش تباه میشه.

 شب بهتره، صمیمیه.

 اصن تو ادبیات ما هم هست.

 حالا خودنمایی نباشه، من خیلی دنبال شعر و اینا دنبال میکنم. اشاره زیاده به شب...

 یا خودِ خواب؛ ببین این بحث خواب خیلی پیچیده‌ ستا.

 یعنی اون خوابیدن و خواب دیدن و رویای واقعه و صادقه و غیره به‌ کنار، که یهو چیز میشه میبینه فک میکنه یه ‌خوابی دیده.

 یا اون قضیه‌ی احتلام جوانان که خودش مفصله!

 اما شب در عین ‌حال یه ‌فرصتی هم هست واسه‌ی نخوابیدن.

 چون ساکته، با خودتی، نگا میکنی میبینی داس نقره وسط آسمان، میگی وای جمشید چی داره میاد به‌ سر ما.

 یا ورمیداری نشونش میدی به بعضی نفرات، که عمدتاً به ‌یه‌ورشون هم نمیگیرن، اما گاه‌ گداری اگه بگیرن یه اثر خوبی داره.

 مث حس نشون دادن ماه به‌ دیگران میمونه. 

#چهرآزی 


۱۹ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۱۳ ۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عاشقانه

نمیدانم :)

دیر است

آنقدر دیر که دیگر به سختی گریه ام می گیرد؛

آنقدر دیر که دیگر 

از خاطرم رفته است پشتِ کدام خط مشغول قلبم بار ها تیر کشیده است

آنقدر دیر 

که حتی اگر گوشی را بردارد 

صدای هوا از چشم هایش عبور خواهد کرد

قلبش به اندازه هزاران حرفِ نگفته 

سنگِ صد دیدار نا تمام را به سینه خواهد کوبید...

آنقدر دیر 

که دیگر نمی دانم چقدر دوستت داشته ام 

آنقدر دیر شده 

که قاب عکس شکست

لبخندت 

ترک برداشت

اما نگرانم نکرد...

آنقدر دیر شده است 

که باد در نگاهم می وزد 

تا ندانم 

چه روز هایی را که سخت گریسته ام...

آنقدر دیر شده است که

روز هاست

سر برشانه ی باران گذاشته ام 

تا

بر هزاران کوچه

هزاران خیابان 

ببارم و از تو

متشکر باشم که

نیامدی...

۱۸ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۶ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عاشقانه

میان سطرهای این شعر مرده ام

فازسنگین

۱۶ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۵ ۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
عاشقانه

فکر و خیال :)

فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال فکروخیال

#ادامه_دارد...

۱۶ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۰۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عاشقانه

هیچ زنی احمق نیست

هیچ زنی احمق نیست!

همیشه نمیشه زنها رو با پول شاد کرد

با ارزشترین هدیه که میشه به یک زن داد؛

توجه است

توجّهی مداوم...


#پائولو_کوئیلو

۱۵ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۴ ۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
عاشقانه

دلخوش نکن :)

آدم ها عوض نمیشن

فقط دلتنگ میشن

برمیگردن

و دوباره از نو با همون عادت ها دوستی می کنن.!

آدم ها برمیگردن

نه برای اینکه قدر و قیمتت رو فهمیدن

برمیگردن

چون دیواری کوتاه تر از تو پیدا نکردن،یادت باشه

دلخوش نکنی به این برگشتن ها

آدم ها عوض نمیشن..! 

۱۴ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۱۸ ۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عاشقانه

پیانو:)

فازسنگین

۱۳ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۲۹ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عاشقانه