برگ خالی|عاشقانه|شکست عشقی|فازسنگین

پست عاشقانه,متن عاشقانه,نوشته عاشقانه,عکس عاشقانه,برگ خالی,پست عاشقانه جدید,شکست عشقی,فازسنگین

۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پست فاز سنگین» ثبت شده است

عذر نخواه

برای کارهای اشتباهی که انجام ندادی عذر نخواه ...

جوری معتادش میشی که یه آن برای تموم کارای درستی که انجام دادی هم عذرخواهی میکنی ...

خٌرد میشی ...

میشکنی ...

نابود میشی ...

بفهم اینو

۱۵ مهر ۹۶ ، ۱۸:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

دل شکستـــه ام

چـــه شباهـــت عجیبـــی بیـــن ماســـت …
مـــن ” دل شکستـــه ام”
و تـــو “دل شکستـــه ای"


دختــر بودن تاوان دارد...
بزرگ می شوی....عاشق می شوی...
دل می بندی...
تنت رابرایش عریــــان می کنی...
نه از روی هوس ...
بلکه از روی عشق...
وقتی دلش را زدی میرود...
و تـــو می مانی و خودتــــ ...
آن زمان تو یک هــــــــــرزه ای.....
و او...
فقط کمی دختــــــر بازی کرده .....
۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

صبر کن

صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو

         یا که دل از دیدنت سیر شود بعد برو

                    تو اگر کوچ کنی بغض خدا میشکند

                           صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو

۰۹ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

یاد خاطرات ...

به من گفتی "بگو آ" نمی گفتم. لج کرده بودم
گفتی "این شکل را نگاه کن!" من اخم کردم.
ناگاه گره ی بغضم باز شد و تو دستم را گرفتی
و از کوچه باغ های جهل بیرونم کشیدی و به من
گفتی:"ببین آنجا چند ستاره هست؟" شمردن را به من آموختی
ومرا به میهمانی ستارگان بردی دست عاطفه ام
را گرفتی و اشک های سرگردانم را امان دادی
وبه من نوشتن آموختی.
یادش بخبر...من چقدر در خانه در نقش تو بودم.
خاک بازی به معلم بازی بدل شد و چقدر شیرین و
لذت بخش بود.
اینک تو نیستی، پس با یادتو در کوچه پس کوچه های
کودکی ام که هنوز در آن طنین صدای توست،
گام میزنم; کودکی هایی که پر است از بوی تراشه های
مدادرنگی ها و بوی کتاب فارسی; کودکی هایی که هنوز با آب بابا و
حسنک کجایی و ریزعلی فداکار است; کودکی هایی که هنوز آهنگ
گام های مصمم تورااز آن میشنوم، تو که برای همیشه درتمام
کوچه های حال و آینده ی من جاری هستی چرا که من هرجا که رسم
و هرجا که باشم، از توست رسیدنم و از توست آمدنم

۳۱ تیر ۹۶ ، ۱۷:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

آتش جهنم

خدایــــــا

 

ترجیح می دهم در آتش جهنمت با عشق بسوزم

 

اما

 

با محبت دروغین آدم ها گرم نشوم ...

 

 

#سیاوش_صیاف

 

 

۳۰ تیر ۹۶ ، ۱۷:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

رفتم

 

رفتم و زحــمت بیگانگی از کوی تو بردم


آشنـــای تو دلم بود و به دست تو سپردم



اشک دامـان مـــرا گیرد و در پای من افتد


که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم

 



#هوشنگ_ابتهاج

 

 

 

۲۸ تیر ۹۶ ، ۱۷:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

عصر جمعه

عصر جمعه باشد و ...

 

آسمان ابری باشد و ...

 

گردوغبار باشد و ...

 

تو باشی و هجوم بی رحمانه خاطرات

 

چه جانی می کَنی تا مهمان شب شوی ...

 

 

#سیاوش_صیاف

 

 

۲۷ تیر ۹۶ ، ۱۷:۳۸ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
عاشقانه

سهم من از دنیا

سهــم من از دنیــــــــــــا

نداشتن و نرسیدن استــــــــــــ …

تنهـــــا

قدم زدن در پیاده رو هــــــای تکراری ذهن

که به بن بست نمیشود ختم می گردد ...

 

#سیاوش_صیّاف

 

 

 

۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۷:۳۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱
عاشقانه

اصلا عیب نداره


اصلا عیب نداره !!

عیب نداره که تنهایی ...

عیب نداره که دیگه زیر بارون بدون اون باید تنها خیس بشی ....

عیب نداره که شبا بدون شب بخیر عشقی که الان نداریش میخوابی ...

عیب نداره که جمله ی دوستت دارم رو دیگه نمیشنوی تا دلت یکم آروم بشه ...

عیب نداره که دلش دیگه برات تنگ نمیشه 

تا بفهمی هنوزم عاشقانه دوستت داره ...

 عیب نداره که اگه خیانت دیدی و دم نزدی .....

 یعنی نخواستی که هیچی بگی ....

عیب نداره اگه اونیکه بهت گفت تا آخرش باهاته

 الان دیگه نیست تا ببینه چقدر تنها شدی و غم

تو دلت نشسته ...


اما مطمئن باش یه روزی

همونی که قدر تو رو ندونست یه روز توی حسرت داشتنت میسوزه


۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۷:۳۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
عاشقانه

چند قدم ان طرف تر


تا سردش می شد، دستشُ میکرد تو جیب پالتوم و انگشتاشُ حلقه می کرد دور‌ دستام. بعدشم محکم فشار میداد. عادتش بود که بعضی حرفا و حسّارُ یک جورِ دیگه ای بروز بده. مثلاً وقتی پشت فرمون بودم و دستم رو دنده بود. یا تو سینما، تویِ سکانسایِ تأثیر گذار، دستمُ فشار میداد. یا تو مهمونیایی که همه وسط بودن و دو نفری می رقصیدن، همچین به آغوش می کشید و آهنگُ زمزمه می کرد، انگار ساعتایِ آخرِ زندگیمونِ.

اینجا سردِ. هرچی به تو نزدیک تر میشم داره همه چی ذوب میشه. با اینکه تو همیشه دستاتُ می کردی تو جیب پالتوم ...

"چند قدم آن طرف تر با خودم"

#دانیال_اسماعیلیان

۲۶ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۰۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

لعنت به تکنولوژی :)


حرفمان که میشد،

استرس تمامِ وجودم را فرا میگرفت...

نکند از دستش بدهم؟

نکند من بمانم و کوهى از خاطره؟

نکند منى که بعدِ عمرى دل باختم،بشکند دلم!

نکند تمامِ دو نفره هایمان را با دیگرى تکرار کند؟

تماس هایم بى پاسخ میماند ومنفورترین صدای دنیا

در گوشم تکرار میشد؛

"مشترکِ مورد نظر پاسخگو نمیباشد"

برایش مینوشتم؛

آدمیزاد است دیگر جانم بحث میکند

فرقى نمیکند مقصر کیست

همین که بحث میکنیم یعنى،

قلبمان هنوز براى هم میتپد

یعنى مهم است برایمان که شبیه یکدیگر شویم!

ارسال کردم و خواند

ولی جوابی  نداد

باز نوشتم؛

-جانم؟

باز هم خواند و جواب نداد

-عزیز دل...؟

سکوت بود و سکوت!

و هیچ چیز لعنتى تر از بى پاسخ گذاشتنِ پیام نیست

قدیم ترها خودمان را قانع میکردیم که شاید پیغامم نرسیده باشد

و هى ارسال میکردیم و ارسال...

حالا اما این تکنولوژىِ لعنتى همان اندک دلخوشى را هم از ما گرفت و

با وقاحتِ تمام به ما میفهماند که ؛

خواند و پاسخ نداد

که خواند و تحقیر کردنِ تو را ترجیح داد

لعنت به تکنولوژى

لعنت به پیغامهاى بى جواب

#علی_قاضی_نظام


۱۸ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۰۱ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

خاطره ها

لعنت به این خاطره ها که باید ذره ذره خوردت کنن بیوفتن به جونت

دلم یه تصادف بزرگ میخواد اینقدر بزرگ که همه چی فراموشم شه

بی توجهیاات

سرد شدنات

همه ی بدیات

غیر تو

بدون تو همون بهتر بمیرم


۱۹ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۱۱ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

اتیش

‏+ آتیش داری؟
- نه. میخوای سیگار روشن کنی؟
+ نه. میخوام تکلیفمو روشن کنم

۲۰ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

ببخشید دوستان

‏به همه آدمایى که تا امروز توى زندگیم اومدن یه عذر خواهى بدهکارم
ببخشید که نتونستم بى تفاوت باشم ببخشید که نتونستم تظاهر کنم ببخشید که خودمم

۱۸ دی ۹۵ ، ۱۳:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

زندگی کن ، راحت باش

به ما نمیخوری آخر!
نمیدانم شاید هم ما به تو نمیخوریم!
مثلا ما عاشق سینما بودیم.
امااگر خدارحم میکردومدرسه اُردویِ سینما میگذاشت رنگ سینما را میدیدیم.
لباسمان را همیشه با این شعار که "چندروز دیگه قد میکشی برات کوچیک میشه"چند سایز بزرگتر میگرفتند.
لباس کهنه میشد و میخواستیم بیاندازیم دور اما هنوز اندازه مان نبود.
داشتنِ پلی استیشن آرزو بودجانِ تو!
نهایت ناپرهیزی مان اجاره پلی استیشن بود و تا صبح ده نفری آنقدربازی میکردیم که زیدان کمر درد میگرفت!
تازه یک رفیق داشتم که نصف روز گُم شده بودو بعد از کلی دنبالش گشتن فهمیدندرفته حمام وجلوی کف شور را با جوراب گرفته وتا نیم متر حمام را پر از آب کرده و داخلش خوابیده..!
وقتی هم که دربِ حمام را باز کرده بودند خانه را آب ورداشته بود.. .
آری درست حدس زدی،وان دلش میخواسته بچه!
از مدرسه برایت نگویم رفیق.. .
بوفه کلا کساد بود.
مگرکسی جرأت داشت خوراکی بخرد؟
یک دوستی داشتیم تیزو بز.
یک روز چیپسی گرفته بود ولایِ کاپشن پنهان کرده بود و نرم نرمک میلنباند که بچه ها فهمیدندو از چند زاویه احاطه اش کردنندو دنبالش دویدند.
در این تعقیب وگریز همانطور که داشت میخورد و میدوید لحظه ای برگشت تا پشت سرش را نگاه کند که دید همه ایستادند..وقتی به خودش آمد صورتش به تورِ والیبال گیر کرد و دو دور چرخید و با شدت زمین را بوسیدو در حالی که داشتند وی رابه بیمارستان منتقل میکردنند بچه ها میخندیدند و باحالتی پیروزمندانه چیپس را خِرچ وخورچ میکردنند.
دوست دارم هِی بگویم اما باور کن هشتاد درصد زندگی مان قابل پخش نیست!
میدانی سخت بودا..همه چیز سخت بود اما کِیف میکردیم..لذت میبردیم..یک کیک ونوشابه قدِ مسافرتِ شمال حال میداد.
تو را نمی دانم اما از وقتی هم که خودمان را شناختیم نخواستیم زندگی را سخت بگیریم...همیشه خلاف قاعده بازی کردیم و به حالِ دلمان احترام گذاشتیم.
توصیه میکنم تو هم سخت نگیر.. .
اصلا بگو ببینم از چند سالگی خاطرات را یادت هست؟
پنج سالگی؟ شش؟ هفت؟
چند سالگی؟
از آن روزی که خاطرات را به یادداری تا به امروز با چه سرعتی گذشته؟
مثل برق و باد نه؟
ببین رفیق.. .
از امروز هم تا آخرین روزهای زندگی ات مثل همین برق و باد خواهد گذشت.. .
زندگی کن
راحت باش.. .
راستش، گذشته در اوج شوخی و خنده و سختی به ما یاد داد غرور و ادا اطوار و زیر اَبرو برداشتن برای مرد نیست!
یاد گرفتیم مرد باید مشتی باشد..مشتی یا همان جنتلمن!
مشتی باش
یکجوری زندگی کن حرفِ دل را برایت بگویند..
که روی مرامت حساب باز کنند.
نمی دانم
یکجوری که بی بهانه دوستت داشته باشند.

۱۳ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

نیمه ثابت

ی گفت پیدا کردن نیمه گمشده مثل بازی با خمیر می مونه!
وقتی می گردی دنبال نیمه گمشدت، منتظری کسی پیدا شه که همانطوری که تو هستی، زندگی کنه، آهنگ گوش بده، فکر کنه، حرف بزنه، درست مثل یه نیم کُره فلزی که واسه کامل شدن دنبال یه نیم کُره دیگه می گرده.
بعد یه آدم خمیری پیدا میشه که می تونه تغیر شکل بده، مثل تو زندگی کنه، آهنگ گوش بده، فکر کنه، با خودت میگی این همونه که دنبالش بودم، اما خب اون خمیریه، موندنی نیست، تو سختی ها کم میاره، با اولین ضربه شکلش عوض میشه، وا میره، از دست میره، چند وقت بعد می بینی نیمه گمشده کسی شده که هیچ شباهتی به تو نداره!
می گفت حاضرم نیمه گمشدم یه مثلث متساوی الاضلاع باشه، اما بمونه!
قهوه سرد آقای نویسنده / #روزبه_معین

۱۳ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
عاشقانه

عناصر گم شده

‏انصاف ؛ وجدان و انسانیت عناصر گمشده عصر کنونی هستند، این واقعیت گزنده و تلخیه


۰۹ دی ۹۵ ، ۱۶:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

فهمیدن

‏وقتی میگین مشکل ما نفهمیدن نیست زیاد فهمیدنه متوجه میشم جای شما تو ایران نیست، توی جهانم نیست ،کلا باید برید یه کره خاکی دیگه اونجا بفهمنتون

۰۶ دی ۹۵ ، ۱۶:۴۲ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عاشقانه

خدایی میشوند که خدایی کردن نمیدانند


۰۸ آذر ۹۵ ، ۰۰:۱۰ ۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
عاشقانه

+اگر فراموش نشد چی؟

+اگر فراموش نشد چی؟
- این روزا فراموشی بی معنیه .. می دونی هیچکس فراموش نمیشه .. فقط جاش توی دل آدم عوض میشه ! مثلا یهو تصمیم میگیری که بفرستیش تهِ دلت! اون ته مَها که پر آدمای به ظاهر فراموش شدس ..
 به ظاهر فقط!
وقتای تنهایی که میشه تک تک آدمای ته دلت رو میاری جلوی چشات .. بعضیاشون خندن .. بعضیا بغض .. بعضیا اشک!
 می دونی؟ اونا از نظر دیگرون واسه تو فراموش شدن .. ولی فقط خودت می دونی که یه جایی یواشکی و پنهونی .. اما همیشه .. بهشون فکر می کنی ..
بهشون فکر می کنی و فکر که کردی باز میزاری سرجاشون .. تهِ دلت .. تهِ فکرت .. تهِ تهِ همه چیز .. اینطوری خودت آروم میگیری و روز به روز بیشتر میری توی خودت ..
بیشتر با خودت خلوت می کنی تا با آدمای تهِ دلی تنها باشی .. حرف بزنی .. بخندی .. بغض کنی .. گریه کنی .. و هی با خودت بگی که حتما اون فراموشم کرده .. ولی نه! مطمئن باش یه روزی یه لحظه ای اونم تو رو از تهِ دلش آورده جلوی چشاش .. نگات کرده .. خاکاتو تکونده .. خندیده یا بغض کرده یا گریه رو نمیدونم ! ولی میدونم که این روزا فراموشی بی معنیه ...

۱۰ مهر ۹۵ ، ۰۵:۵۵ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عاشقانه