عصر جمعه باشد و ...
آسمان ابری باشد و ...
گردوغبار باشد و ...
تو باشی و هجوم بی رحمانه خاطرات
چه جانی می کَنی تا مهمان شب شوی ...
#سیاوش_صیاف
عصر جمعه باشد و ...
آسمان ابری باشد و ...
گردوغبار باشد و ...
تو باشی و هجوم بی رحمانه خاطرات
چه جانی می کَنی تا مهمان شب شوی ...
#سیاوش_صیاف
تازگیها سرزمینی پیدا کرده ام
خالی از هیاهو
خالی از دغدغه
آرام...
بی دل
آری
بی دل...
تنها هزینه اش همین است
بیا که بی هم
به آنجا برویم...
آدمهای دنیای هر کس دو دسته هستند. آدمهای داشته و نداشته...
آدمهای داشته همان کسانی هستند که کنارشان غذا میخوری، راه میروی و حتی میخندی... آدمهای داشته یعنی همان آدمهای روزمره!
هر روز میبینیشان... چشم توی چشم میشوید... اما....
دسته دوم آدمهای نداشته هستند... همانها که حسرت داشتنشان توی دلت مدام بالا و پایین می شود اما نباید که داشته باشیشان!
چون اگر به تو تعلق داشته باشند، میشوند آدم روزمره!
اصلا قشنگی این آدمها به نداشتنشان است.
باید از دور نگاهشان کنی...
بعد بودنشان را قاب بگیری و بچسبانی بهترین جای دلت!
واقعیت این است که ما بیشتر از آدمهای داشته، با آدمهای نداشتهمان زندگی میکنیم.
همینها هستند که به زندگیمان عمق میبخشند.
همینها هستند که امید را در دلمان زنده میکنند.
گریه و خندهمان را میفهمند و سکوتمان را ترجمه میکنند.
نداشتن این آدمها درد دارد اما قشنگی زندگی به همین نداشتن آمهاست...
به این است که از دور نگاهشان کنی و لبخند بزنی و بگویی: آدم نداشته! اگر بدانی چقدر دوستت دارم...!!
تلگرام یک قابلیت دارد به اسم سکرت چت. برای این ساخته شده که حرف های آدم ها با هم از یک درگاه امن، از جایی که چشم کسی بهش نخورد، گوش کسی نشنود و دست کسی نرسد، منتقل شود. همین قابلیت، یک قابلیت دیگر در خودش دارد که به فارسی می شود زمان سنج خود تخریبی یا نابودگر زمانی! کارش این است که به پیام ها زمان می دهد. زمان دیده شدن، خوانده شدن، فراموش شدن. 2 ثانیه، 10 ثانیه، هر چی! می توانی بنویسی دوستت دارم. تایمرش را بگذاری روی 5 ثانیه. بنویسی چقدر دلم تنگ شده برات. 3 ثانیه! بنویسی دلم داره از دهنم میزنه بیرون. 4 ثانیه! آن وقت می توانی بنشینی به تماشا. ببینی که پیام ها چطور ارسال می شوند، چطور می مانند و چطور نابود می شوند.
تلگرام برنامه آدم های امروزیست. کوچ کاربر ها از وایبر و واتز آپ و لاین شروع شده. سرعتش خوب است، فایل ها راحت جابجا می شود و حرف ها ، زمان نابودی دارد. از این پس، عشق واژه ثانیه هاست و حالا دیگر جسد بی جان همه عاشق های افسانه ای، لای کتاب های بیدخورده خواهد پوسید. میمیرم برات، 1 ثانیه!
.
.
پانویس:
یک دوستت دارم می نوشتیم روی کاغذ، می رفتیم تو راه مدرسه اش. نگاهش نمی کردیم. متلک نمی گفتیم. یک جوری که ببیند می گذاشتیم روی کاپوت پیکان سفیدی که آن گوشه پارک بود. بر نمی گشتیم که ببینیم بر می دارد یا نه. سر نمی چرخاندیم. همه آن روز و فردایش که دوباره از آن خیابان رد می شدیم را به این فکر می کردیم که لابد برداشته و خوانده و لبخند زده. دل دل می زدیم. له له می کردیم. تازه فرداش که می شد می دیدیم کاغذ همان جاست، دوستت دارمش همانطور پر رنگ است. حالا می شود نوشت: عاشقتم....4 ثانیه!
دیر است
آنقدر دیر که دیگر به سختی گریه ام می گیرد؛
آنقدر دیر که دیگر
از خاطرم رفته است پشتِ کدام خط مشغول قلبم بار ها تیر کشیده است
آنقدر دیر
که حتی اگر گوشی را بردارد
صدای هوا از چشم هایش عبور خواهد کرد
قلبش به اندازه هزاران حرفِ نگفته
سنگِ صد دیدار نا تمام را به سینه خواهد کوبید...
آنقدر دیر
که دیگر نمی دانم چقدر دوستت داشته ام
آنقدر دیر شده
که قاب عکس شکست
لبخندت
ترک برداشت
اما نگرانم نکرد...
آنقدر دیر شده است
که باد در نگاهم می وزد
تا ندانم
چه روز هایی را که سخت گریسته ام...
آنقدر دیر شده است که
روز هاست
سر برشانه ی باران گذاشته ام
تا
بر هزاران کوچه
هزاران خیابان
ببارم و از تو
متشکر باشم که
نیامدی...