بعضى بودنها هست،

که آرام آرام بیچاره ات میکند.

بودنهایى که تکلیفت را مشخص نمیکنند،

هستند و نیستند..

انگار خودشان هم نمى دانند!

میدانى،

تردید همیشه از ارزش ماجرا کم میکند..

باید مصمم باشد!!

پایش را توى یک کفش کند و کلافه ات کند

از بس در انتخابش مطمئن است.

کارى کند از خودت بپرسى مگر من چه هستم ؟؟

باید بودنش را صبح ها موقع صبح بخیر گفتن و شبها موقع خواب حالى ات کند.

آنجور بودن ها، که نمیدانى اش،

که مطمئنت نمیکند به بودنش

بدون آنکه خودت متوجه اش باشى بیمارت میکند.

یک روز از خواب بیدار میشوى و میبینى بیدار نمیشوى

آنها که کج دار و مریز میروند را

یکبار براى همیشه پشت در بگذار،

بعد از آن نفس کشیدن آسانتر میشود.