همیشه سردیها و فاصلهها اینطوری خودشان را میاندازند بین دو نفر. به همین سادگی؛ به همین مسخرهگی! وقتی که یکی حالش بد است و نمیتواند درست حرف بزند؛ وقتی یکی میترسد و دست و پا میزند برای نگه داشتن ِ آن یکی و حالیش نیست که فقط دارد کار را بدتر میکند؛ وقتی یکی خسته میشود از آن همه تلاش ِ آن دیگری؛ و دیگری از تلاش ِ بی پاسخ ِ خودش...