پسرم ک بدنیا آمد 

نام تورا روی او میگذارم..

هر روز با بهترین تعابیر جهان بیدارش میکنم در آغوشش میگیرم .. 

می بوسمش

بزرگتر که شد 

لابد از پدرش میپرسد

 چرا این اسم را برایش انتخاب کرده ایم؟.. 

پدرش هم طبق معمول

 با غرولند حواله ش میدهد

 به من که برو از مادرت بپرس بگذار ببینم 

اخبار چه میگوید...

من اما

 دستش را میگیرم 

میبیرمش دنج ترین جای خانه ..

پیشانی اش را که بوسیدم

 دستانش را ک در دستم فشردم ..

 آنوقت می نشینم *.*

تو را زار زار برایش گریه میکنم...