برگ خالی|عاشقانه|شکست عشقی|فازسنگین

پست عاشقانه,متن عاشقانه,نوشته عاشقانه,عکس عاشقانه,برگ خالی,پست عاشقانه جدید,شکست عشقی,فازسنگین

۱۸۵ مطلب توسط «عاشقانه» ثبت شده است

مثه روز اول مــــــدرسه …


 

عشق اول هیــــــچ وقت فرامـــــــوش نمیشه …

چون اولین حســــــه که تنهاییــــــــتو پر کرده …

چون قــــــــــلبت اولین تلنـــــــــگر رو خورده …

مثه روز اول مــــــدرسه …

هیچ کـــــس اولین روز مدرسشو فراموش نمیکنه …!

پس خودتـــــــــونو اذیــــــت نکنین …!!

 

۲۰ تیر ۹۶ ، ۰۶:۱۳ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

اولینها فراموش نمیشن

 

۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۶:۱۳ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عاشقانه

بیشتر از این غرورتو نشکن واسش

 

کسی که تورو نمیخواد، نمیخواد دیگه...

 

بیشتر از این غرورتو نشکن واسش...

 

خودتو خورد نکن...

 

تو خودت بشکن...

 

غصه بخور اما آویزونش نشووو...

 

میدونم خیلی سخته، شبا با خیالش میخوابی، صبح ها به عشق شنیدن

 

صداش بیدار میشی...

 

ساعتها عکسشو تو گوشیت تماشا میکنی،اشک میریزی...

 

ولی، برو...

 

بالاخره، یه روزی دلش

 

واست تنگ میشه...

 

یه روزی واس تک تک کارات،دلتنگیات، نگرانیات ،حرف زدنات... دلش تنگ

 

میشه...

 

بی صدا برو...

 

مگه دوستش نداری!؟ اینو بفهم ؛بودنت اذیتش میکنه...

 

پس بروووو

 

احساس میکنی داره میپیچونتت، جواب پیاماتو نمیده، بهت زنگ نمیزنه، نا

 

دیده میگیرتت...

 

بهتره بری...

 

یه روز جای خالیتو حس میکنه، یه روز تنها آرزوش میشی...

 

یک طرفه بودن همه چیز رو خراب میکنه!!

 

از خیابانش بگیر..!!!

 

تا احساسش...!!!

 

☜⇅حتی اگه ⇜دیـــوونشـــــــــم بـــــودی برو ⇝ مـــــــــــــــــــــــــغرور

 

باش...


۱۰ تیر ۹۶ ، ۰۶:۱۲ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

مَجـٰازِیـ

 

cafe-webniaz.irوقـْتِیـ اَزْ واقِعـِیـٰا نـٰا #اُمِیـِدْ بِشـِیـ cafe-webniaz.ir

 


cafe-webniaz.ir•┇سُـر مِیِخُـوُرِیـ تـُوcafe-webniaz.ir


cafe-webniaz.ir•┇مَجـٰازِیـ :)cafe-webniaz.ir

 

۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۶:۱۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

فِڪرِشونِمیڪَردَم

cafe-webniaz.ir❎لَعنَت بِہ هَرشَب مِثل اِمشَب❎cafe-webniaz.ir


cafe-webniaz.ir⛔هیچوَقت⛔cafe-webniaz.ir


cafe-webniaz.ir↔ فِڪرِشونِمیڪَردَمcafe-webniaz.ir


cafe-webniaz.ir⬅یِہ روزی➡cafe-webniaz.ir


cafe-webniaz.ir⬅باایڹ سِڹ➡cafe-webniaz.ir


cafe-webniaz.ir⬅ایڹ هَمِہ √آه√از تہِ دِلَم بِڪِشَم➡cafe-webniaz.ir

 

 

۲۹ خرداد ۹۶ ، ۰۶:۱۱ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

ادم است دیگر

‏آدم است دیگر.. گاهی از هر شروع دوباره ایی خسته است، بی آنکه پایانی را دیده باشد
#دپ_هون

۱۲ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۰۰ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عاشقانه

تا به حال دلتنگ خودت شده ای


چند وقتی بود که چشماش یه غمی داشت...یه غمی که آزارم می داد...

کم حرف شده بود...مدت ها به یه نقطه خیره می شد و فکر می کرد...

یادمه وقتی ازش پرسیدم چیزی شده که انقدر بهم ریخته ای تو چشمام زل زد و گفت: دلتنگم...خیلی دلتنگم...

نذاشت بپرسم دلتنگ کی... دلتنگ چی...  دستمو گرفت و گفت تا حالا به کسی حسادت کردی؟

سرم رو تکون دادم و گفتم نمی دونم...شاید...تو چی؟ خندید و گفت آره...

من به خودم حسودیم میشه...به همون کسی که بودم و دیگه نیستم... همونی که از یه جایی به بعد عوض شد... می دونی سخت ترین روزهای زندگی همون روزایی هست که آدم دلتنگ خودش میشه...

حرفاشو درک نمی کردم تا اینکه چند سال بعد روزای سختم شروع شد ... دلتنگ شدم...  دلتنگ همون کسی که تو گذشته بودم...  دلتنگ همون حس هایی که مدت ها تجربه نکرده بودم...  دلتنگ خنده هایی که مصنوعی نبود...  دلتنگ رویاهایی که هر چی گذشت کمرنگ تر شد...  

همون جا بود که فهمیدم فرقی نداره شرایط تغییرت بده یا سرنوشت یا مسیری که انتخاب می کنی...  اگر با گذشت زمان عوض بشی بالاخره یه روز بی رحمترین دلتنگی میاد سراغت... دلتنگی که هیچ راه فراری نداره...  دلتنگی که هیچوقت تموم نمیشه...فقط گاهی فراموش میشه ... همین 

۱۱ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۳۶ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

آزاد خواهید شد

آن هنگام که بگذارید حقایق شما آشکار شوند، آزاد خواهید شد. آنگاه می توانید تمامی آن انرژی اضافی را در جهت رشد و تکامل و در راه رسیدن به والاترین هدف های خود به کار ببندید.
هرچه بیشتر رازهای نهفته داشته باشیم، بیمارتر هستیم، زیرا این رازها نمی گذارند خود اصلی مان باشیم. هنگامی که با خود آشتی کنیم، هستی نیز در همان سطح آرامش را به ما باز می گرداند و هنگامی که با خود هماهنگ باشیم، با همه هماهنگ خواهیم بود.
نیمه تاریک وجود / #دبی_فورد

۰۳ خرداد ۹۶ ، ۰۱:۴۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

چند قدم ان طرف تر


تا سردش می شد، دستشُ میکرد تو جیب پالتوم و انگشتاشُ حلقه می کرد دور‌ دستام. بعدشم محکم فشار میداد. عادتش بود که بعضی حرفا و حسّارُ یک جورِ دیگه ای بروز بده. مثلاً وقتی پشت فرمون بودم و دستم رو دنده بود. یا تو سینما، تویِ سکانسایِ تأثیر گذار، دستمُ فشار میداد. یا تو مهمونیایی که همه وسط بودن و دو نفری می رقصیدن، همچین به آغوش می کشید و آهنگُ زمزمه می کرد، انگار ساعتایِ آخرِ زندگیمونِ.

اینجا سردِ. هرچی به تو نزدیک تر میشم داره همه چی ذوب میشه. با اینکه تو همیشه دستاتُ می کردی تو جیب پالتوم ...

"چند قدم آن طرف تر با خودم"

#دانیال_اسماعیلیان

۲۶ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۰۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

لعنت به تکنولوژی :)


حرفمان که میشد،

استرس تمامِ وجودم را فرا میگرفت...

نکند از دستش بدهم؟

نکند من بمانم و کوهى از خاطره؟

نکند منى که بعدِ عمرى دل باختم،بشکند دلم!

نکند تمامِ دو نفره هایمان را با دیگرى تکرار کند؟

تماس هایم بى پاسخ میماند ومنفورترین صدای دنیا

در گوشم تکرار میشد؛

"مشترکِ مورد نظر پاسخگو نمیباشد"

برایش مینوشتم؛

آدمیزاد است دیگر جانم بحث میکند

فرقى نمیکند مقصر کیست

همین که بحث میکنیم یعنى،

قلبمان هنوز براى هم میتپد

یعنى مهم است برایمان که شبیه یکدیگر شویم!

ارسال کردم و خواند

ولی جوابی  نداد

باز نوشتم؛

-جانم؟

باز هم خواند و جواب نداد

-عزیز دل...؟

سکوت بود و سکوت!

و هیچ چیز لعنتى تر از بى پاسخ گذاشتنِ پیام نیست

قدیم ترها خودمان را قانع میکردیم که شاید پیغامم نرسیده باشد

و هى ارسال میکردیم و ارسال...

حالا اما این تکنولوژىِ لعنتى همان اندک دلخوشى را هم از ما گرفت و

با وقاحتِ تمام به ما میفهماند که ؛

خواند و پاسخ نداد

که خواند و تحقیر کردنِ تو را ترجیح داد

لعنت به تکنولوژى

لعنت به پیغامهاى بى جواب

#علی_قاضی_نظام


۱۸ فروردين ۹۶ ، ۱۰:۰۱ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

عشق


دو نفری که عاشق همن

باید همدیگه رو به یه اندازه دوست داشته باشن

وقتی یکی اون یکی رو بیشتر دوست داره و

تند تند در عشقش پیش میره مثل وقتیه

که دو نفر دارن یه فرش رو لوله میکنن و

یکی تند تند میپیچه و اون یکی عقب میفته...

نتیجه‌ش یه فرشه که نافرم پیچیده شده!!

هر از گاهی دوست‌داشتن همدیگه رو بررسی کنین،

گاهی لازمه ترمز کنید تا اون بهتون برسه.

۰۱ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۲۶ ۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
عاشقانه

خاطره ها

لعنت به این خاطره ها که باید ذره ذره خوردت کنن بیوفتن به جونت

دلم یه تصادف بزرگ میخواد اینقدر بزرگ که همه چی فراموشم شه

بی توجهیاات

سرد شدنات

همه ی بدیات

غیر تو

بدون تو همون بهتر بمیرم


۱۹ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۱۱ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

حواسم سرجایش بود

ایستاده ام به تماشایِ سکوتِ شهر
ایستاده ام به تماشای آسمان پس از باران
میخواهم چشمانم را ببندم و عمیق نفس بکشم که لیوانِ چای را مقابل سینه ام میگیرد
اشاره میکند قند بردار
میگویم حواست کجاست؟
باز یادت رفت؟
چایِ آخر شب را
باید با قند چشمانت نوشید...
میگوید حواسم سرِ جایش بود
سر جایش بود تا وقتی که آمدی لب پنجره
میگوید اینگونه که دستت را فرو میکنی در جیب و زل میزنی به ماه....
میروم وسط حرف هایش و میگویم
من کِی زل زدم به تو جانم؟
حرفش را ادامه نمی دهد
یقه ی پیراهنم را مرتب میکند
دستش را دور کمرم حلقه میزند و سرش را میگذارد روی سینه ام...
چشمانم را میبندم و عمیق نفس میکشم
بوی باران...بوی موهایش...بوی ماه

۲۶ دی ۹۵ ، ۱۶:۴۳ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عاشقانه

اتیش

‏+ آتیش داری؟
- نه. میخوای سیگار روشن کنی؟
+ نه. میخوام تکلیفمو روشن کنم

۲۰ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

منطقی ترین تصمیم من تویی

میپرسم قصد خواب نداری جانم؟
دستی به موهای برهم ریخته اش میکشد و میگوید
تو صبحِ زود بیدار شده ای
خسته ای
همین نیم ساعت پیش گفتی گیجِ خوابم
فردا هم که باید صبحِ زود بیدار شوی
کلی هم کار داری
منطقی ست که بخوابی...
دوباره میپرسم قصد خواب نداری جانم؟
لبش را کج میکند و چند مرتبه پلک میزند و ابرو بالا می اندازد و میگوید نه !
میگویم قهوه را دم میکنی یا دم کنم؟
ادامه میدهد که منطقی نیست جانا!
تو بخواب!
میگویم اتفاقا خیلی هم منطقی ست!
شبی که تو بی خواب شوی
منطقی ترین تصمیم جهان در آن شب، به نام من ثبت میشود!
منطقی ترین تصمیم جهان
دو صندلی ست رو به روی هم
در نیمه ی تاریکِ خانه، کنارِ پنجره...
همراه دو فنجان قهوه ی تلخ و داغ
البته که با خنده ی شیرین ات همراه میشود...
همراه میشود با چشمان زل زده ات به چشمانم
به چشمانم که سرخ شده است، خمار شده است ، سخت بازو بسته میشود اما قیدِ خواب را زده...!
گیج و گنگ نگاهم میکند
ادامه میدهم که عزیزم کار و خستگی که همیشه هست
نگذار این روزمرگی برایمان تصمیم بگیرد!
برایش منطق خودت را تعریف کن...
حالا قهوه را دم میکنی یا دم کنم؟
میگوید دم میکنم...فقط یک بوسه به آن تصمیم منطقی ات اضافه کن که وقتی قرار است برایم شعر بخوانی نور ماه را از روی لب هایت بچینم...
میگوید و می رود و دفترچه ی شعرم دنبالش راه میافتد...!


۱۹ دی ۹۵ ، ۱۳:۴۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

ببخشید دوستان

‏به همه آدمایى که تا امروز توى زندگیم اومدن یه عذر خواهى بدهکارم
ببخشید که نتونستم بى تفاوت باشم ببخشید که نتونستم تظاهر کنم ببخشید که خودمم

۱۸ دی ۹۵ ، ۱۳:۴۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عاشقانه

#خسرو_شکیبایی

بعضی وقت‌ها(روزگار)
یکی طوری می‌سوزونتِت که
هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن!
بعضی وقت‌ها هم یکی طوری
خاموشت می‌کنه که هزار نفر
 نمیتونن روشنت کنن!
#خسرو_شکیبایی

۱۷ دی ۹۵ ، ۱۳:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

رویا

من رویاهای زیادی در سر دارم!
میخواهم نویسندهء بزرگی شوم که جهان از خواندن نوشته هایش انگشت به دهان بماند...!!
میخواهم مانند کریستوفرنولان فیلمنامه های راز آلودی بنویسم که هر مخاطبی را جذب کند...!
آنقدر پرمحتوا بنویسم که شخصِ استیون اسپیلبرگ از من درخواست همکاری کند!
مثل آلفرد هیچکاک به عنوان نابغهء فیلم سازی معرفی شوم!
مانند جان فورد عنوان بهترین کارگردان تاریخ سینما را بدست آوردم!
من حتی مثل فرهادی به اسکار هم می اندیشم...!
این ها را رها کن..!
این ها همه فرعیات است...!
بنشین آن رویای اصلی را برایت بگویم!
آن رویای شیرین تر از عسل!
یک صبحِ بارانی تو از راه برسی و از شدتِ باران موهایت کاملا خیس شده باشد...
بنشینی جلوی آیینه و ...
من موهایت را خشک کنم...
بویِ موهایت بپیچد در اتاق و پلکهایم را محکم رویِ هم بفشارم و با تمام وجود نفس بکشم....
وقتی چشمانم را باز میکنم تو از آیینه زل زده باشی به من!
و چه کار سختی دارم من!
محوچشمانت شده ام که هیچ....
باید حرفِ نگاهت را هم بخوانم......!
#علی_سلطانی
#دپ_هون

۱۶ دی ۹۵ ، ۱۶:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

فاش نشود خاطرات من و تو

‏نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
(اسکرین شات هایش را طبقه بندی میکند)

۱۶ دی ۹۵ ، ۱۳:۴۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه

خاطراتت دردناکه

‏خاطراتی که آدماش نیستن غم انگیزه ولی دردناک خاطراتیه که آدماش هستن ولی شبیه خاطراتت نیستن .

۱۵ دی ۹۵ ، ۱۳:۴۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عاشقانه